امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

از جمله تفکرات در هم برهم این جانب

شاید باورتون نشه ولی واسه من چیز برگر و کشتی صبا خیلی شبیه همن! جفتشون خیلی تکرارین از بچگی حداقل هفته ای ۳بار میرفتم شهربازی کوچیک شاهین و اونجام فقط یه کشتی صبا داشت که واسم جالب بود! از بچگی همیشه وارد فست فود که میشدم اون اولا که کوچیک بودم مامانم همیشه برام چیزبرگر میگرفت بعدشم خودم همیشه چیز برگر سفارش میدادم و گاهی حتی تو خونه هم درست میکنیم به سفارش بنده!


همین الانشم وقتی میرم فست فود یا هر رستوران دیگه ای که شبیه فست فود باشه منو رو برمیدارم و باچشم دنبالذچیز برگر میگردم. وقتی دیدمش شروع میکنم منو رو خوندن یه عالمه غذا هست که دوس دارم امتحان کنم و بخورمش. یه عالمه غذای جدید! ولی تهش دلم چیز برگر میخواد و چیزبرگر سفارش میدم!حس گاز زدن به نون نرم وشیرین و پیاز ترد و یه کم تلخ، گوشت کباب شده و پنیر زرد نرم وداغ، فوق العادست! :)

واگه جا داشته باشم حتماً چنتا دیگه از اون غذا ها رم سفارش میدم ولی متاسفانه معده ی کوچیکی دارم


و وقتی میرم شهربازی  اونجام با چشم دنبال کشتی صبا میگردم وقتی پیداش کردم میتونم یه عالمه بازی هیجان انگیزترم ببینم. همه یاون بازیارو سوار میشم دوسشون دارم واینجا محدودیتی ندارم که بخوام یکیرو انتخاب کنم ولی کشتی صبا حتماً باید سفارش شم. وقتی میره اون بالا حس اینکه یکی داره اعضای درونی بدنمو قلقلک میده وقتی داره میاد پایین حس اروم اروم بلند شدن از روی صندلیت، فوق العادست :)


جفتشون واسه من اصالت جایی رو که هستم بیان میکنن! چیزبرگر نشونه ی اصالت یه فست فود و کشتی صبا اصالت یه شهربازیه!

رمز به هرکسی که بخوادش داده میشه خصوصی بزنید

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مقایسه تخصصی

از نظر علم سینتیک واکنش اگه بخوای من وتام رو مقایسه کنی تام مثل اون دسته واکنشایه که شروع کننده نمیخوان.یعنی کافیه تو بذاریش تو محیط واکنش و شرایط دمایی رو واسش محیا کنی دیگه خودش شروع میکنه به واکنش دادن و البته گاهی بیشتر از الیگومر هم پیش نمیره. ولی من احتیاج به شروع کننده دارم یکی باید علاوه بر محیط واکنش یه دونه رادیکالِ آزادم واسم دست وپا کنه یه انرژی اولیه یه شرایط مساعد یه فرصت واسم درست کنه بعدش دیگه کسی نمیتونه جلومو بگیره انقدر میرم که زنجیره پلیمری بلند بالا شم، وقتی شروع شم دیکه نگه داشتنم سخته ولی تا قبلِ اون شروع شدنم سخته. 



پ.ن:الیگومر زنجیره های کوتاهه که هنوز نمیشه بهشون گفت پلیمر

بتنی آدم میشود!!

به طرز عجیبی دلم نمیخواد آپ کنم


 مثلِ بقیه کارایی که یه وقتی دوسشون داشتم احساس غرور میکردم از انجام دادنشون یا بهتر بگم خیلی خوب انجام دادنشون ولی الان دیگه دوس ندارم شاید به خاطرِ این باشه که دیگه توشون خوب نیستم حتی بدم نیستم معمولیم و یه بتنی ترجیح میده نباشه اگه قرارِ معمولی باشه !


خودمم نمیدونم چه بلایی داره سرم میاد فقط میدونم دارم به موجودِرقت انگیزی تبدیل میشم که تو هیچیزی نمیتونی راجع بهش بگی ازت که بپرسن بتنی چه شکلیه کلی به خودت و مغز مبارک فشار میاری و آخرش میگی یه آدم مثلِ بقیه!



چی شد که الان یادم افتاد نمیدونم واقعاً ولی یهو خیلی نگرانِ خودم شدم  یه نگرانیِ جدی!