امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

از زمین به کهکشان راه شیری:

من از اون سالاد بروکلی ها با گوجه میخوام که کوکر درست میکرد رسیدگی بشه لطفاً :(

به مناسبت میهمان کوچک انگشتانت!

اگر بخواهم رک باشم اسم سحر صبحی همیشه برای من با غیبتهای سر امتحان و پاساژ مفید تداعی میشد و بالعکس. از همان دخترهایی بود که هرچند شاگرد اول نبود تقریباً همه دوستش داشتند! از همان آچار فرانسه های ناظم ها! از همان دختر دبیرستانی هایی که دختر دبیرستانیند! از همانهایی که خوش تیپند و با پسرهای مختلف کلامی چند دارند! یادش بخیر ، دورانی داشتیم! از آنهایی بود که تو از یادشان نمیبری هرگز و من هم نبردم! یادم می آید روزهایی را که دل شکسته بود ، به اندازه های دختر دبیرستانی ها! یادم می آید که به دنبال عشق بود از همان عشق های ایده آل! از همانهایی که هر دو طرف عاشقند که هر دو طرف هرکاری می کنند برای عشقشان هر دو طرف فقط عشقشان را دارند و دیگر هیچ! 


و دیشب خوشحال بودم خیلی خیلی خوشحال! برای تو سحر! برای تو که به" او"یت رسیدی. و برای رامبد که به اویش رسید! خیلی وقت است از تو خبر ندارم و نمی دانم چه میکنی! رامبد را هم که اصلاً نمیشناسم! ولی فیسبوک را خیلی خوب میشناسم. همان جایی که خیلی ها اگر خوب هم باشد حالشان، بد میشود، گویا کلاس دارد. ولی تو خوب هستی، هردویتان خوب هستید! هردویتان عاشق هستید! و هردو زندگی میکنید باهم! حتی اگر دور باشید با یاد هم! 


از صمیم قلب تبریک میگویم زادروزت را و مهم تر از آن عشقت رابه تو و به رامبد که نمیشناسمش! نه اینکه تو آش دهنسوزی باشی ها! نه! ولی برای اوعاشق توست و عاشق یعنی کسی که باور دارد بهتر از تو برای او نیست! و عشق برای همه ی ما اوست که کنارش آرامش داریم، احساس امنیت میکنیم و شادیم! 


ومبارک باشد هدیه کوچک میان انگشتانت که همه چیز را با خود دارد! شادی،عشق، آرامش، امنیت وامید:)