-
من از خسته شدن خودم میترسم
جمعه 1 اسفندماه سال 1393 13:55
من همیشه از خودم میترسیدم آدم وحشتناکی میشم وقتایی که کم میارم! وقتایی که انقدر از کسی دلم میشکنه که دلم بخواد تلافی کنم! و مسءله از اون جایی خطرناک میشه که کسی نمیتونه منو انقدر ناراحت و عصبی کنه مگه عزیزترین کسام! آدمای عادی هیچوقت جایی تو زندگیم نداشتن ، اومدن حرفاشونو زدن من گوش کردم و بعدم یادم رفته! ولی آدمایی...
-
من بتنی نیستم...
چهارشنبه 15 بهمنماه سال 1393 01:00
شاید واسه همه بتنی باشم، شاید حرف همه رو به یه ورمم حساب نکنم، شاید به نظر همه آدم محکمی بیام ، شاید واسه همه بتنی باشم ولی واسه دایره خاص زندگیم فقط و فقط یه قلبم! بدون جسم بتنیم! شما ها که نزدیکمین خیلی راحت میتونین ناراحتم کنین، بدون اینکه حتی خودتون بفهمید، فقط با یه نگاه، با یه کلمه ، با یه حرکت دست، با یه.......
-
زنده بودن که نفس کشیدن نیست
دوشنبه 1 دیماه سال 1393 22:43
جسم چیز مزخرفیه! تا وقتی سالمه هیچکی نمیفهمه مردی! کاش یه جایی بود یه جای که توش میتونستم تنها باشم! یه جایی که کسی ازم نخواد حرف بزنم و حرفام که تموم شد بازم حرف خودشو بزنه! یه جایی که کسی نباشه که وقتی حال ندارم و مریضم واسم قیافه بگیره و عصبانی بشه! جایی که به خاطر کسی مجبور نشم خوب بشم! لعنتی!
-
One day i stop trying
شنبه 22 آذرماه سال 1393 01:53
Dear god: I'm doing my best, but realy i cant handle all of this shits at the same time! Please one by one! Thanks.
-
از جنون تا زمین!
سهشنبه 18 آذرماه سال 1393 23:13
دیدین همه جا مینویسن "حتی اگه تنهای تنها هم باشی باز خدا هست" ؟ برعکسشم صدق میکنه! من چون خدارو ندارم انقد تنهام! تنهایی به این نیست که چند نفر دوروبرتن تو دانشگاه راه میری چند نفر بت سلام میکنن تنهایی یه حسیه مثل حس کلاوس! تنهایی یعنی اینکه هیچکی مثلت نباشه! هیچکی نفهمدت!
-
خستم! این که هر بار ریلکسیشن تایمم بیشتر میشه نشون میده دارم به تنش تسلیمم نزدیک میشم!
دوشنبه 17 آذرماه سال 1393 23:53
-
داستان عالی بود!
یکشنبه 2 آذرماه سال 1393 22:12
حارس:حالا بهم اعتماد داری؟ پیج: لازمه؟؟ - نمیتونم بگم. به این میگن اعتماد پیج! ندونستن اینکه باید اعتماد کنی! فصل استخوان-سامانتا شنن
-
لعنت بهم!
جمعه 30 آبانماه سال 1393 19:58
در حال حاضر بزرگترین مساله تو ذهن من اینه که من چیکار کردم یا اینکه چجور موجودیم که هیچکس بجز کوکر و فراری دلش واس من تنگ نمیشه یا هیچ موجود زنده ای به جز همین دوتا نمیخواد با من رابطه داشته باشه؟؟ و به شدت خستم از دل تنگی واسه کسایی که اگه شبکه های اجتماعی نبود دیگه اسم منم حتی یادشون نبود! خستم از اینکه از کل برنامه...
-
همینطوری
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1393 20:52
۱-خستم خیلی! نه اینکه کار مهمی کرده باشم اتفاقا از این همه روزمرگی خستم! ۲-فن پاشایی نبودم ولی خیلی حالم گرفته شد از فوتش! و چیزی که داره دیوونم میکنه قضاوتای این مردم ابله! بابا پاشایی سیاسی نبود! اگه هم بود به خودش مربوط بود! وقتی حتی یه دیالوگ سیاسی ازش نیست یعنی نمیخواست همچین ادمی تو جامعه جا بیفته! ۳-همونقدری که...
-
بهم میریزی نظام دنیا را..
سهشنبه 15 مهرماه سال 1393 01:16
از تو که دور می شوم زمین هم نای چرخیدن ندارد! لعنتی یک ماه طول میدهد یک هفته دور خودش چرخیدن را!
-
حس ناب سیری!
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1393 01:09
مثل وقتهایی که خسته و گرسنه میرسی به رستوران! منو را چند بار ورق میزنی ، از شدت گرسنگی دلت همه ی موارد منو را میخواهد و لی با وسواس تمام فقط یکی را انتخاب میکنی! با تمام گرسنگیت صبورانه منتظر میشوی برای اماده شدن غذا! و بعد.... غذا انقدر خوب طبخ شده، انقدر باب میلت است که با خوردن هر لقمه لذت میبری و هر لقمه را چند...
-
کوکر جان!
سهشنبه 1 مهرماه سال 1393 03:51
د خب انقد نظر می ذاری زرت زرت آدم حالش نمیشه ۱۳تا نظرو جواب بده دیگه! خودتو سنگین نگه دار جوابای سنگین بشنوی ! !
-
Help please
سهشنبه 1 مهرماه سال 1393 03:47
یکی هدر نازنینمو درس کنه خب:(
-
و تابستان گهی که تمام شد
سهشنبه 1 مهرماه سال 1393 03:43
هم اکنون در سحرگاه اول مهر به سر میبریم و بنده که باید ساعت ۶ پاشم برم کاراموزی به شدت بی خوابی زده به سرم!) یکی نیس بگه خو دیو چته انقد ظهر خوابیدی؟؟) بعله عرض میکردم ، از این به اصطلاح سه ماه تابستانی که سپری شد نیمه ماه اول که این جانب (و جانبین دانشجوی دیگر یحتمل) مشغول امتحان دادن بودیم و ذکر مقدس "بمیرم اگه...
-
شاید رویای شیرین :)
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 02:04
-
از زمین به کهکشان راه شیری:
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 14:52
من از اون سالاد بروکلی ها با گوجه میخوام که کوکر درست میکرد رسیدگی بشه لطفاً :(
-
به مناسبت میهمان کوچک انگشتانت!
جمعه 11 بهمنماه سال 1392 22:09
اگر بخواهم رک باشم اسم سحر صبحی همیشه برای من با غیبتهای سر امتحان و پاساژ مفید تداعی میشد و بالعکس. از همان دخترهایی بود که هرچند شاگرد اول نبود تقریباً همه دوستش داشتند! از همان آچار فرانسه های ناظم ها! از همان دختر دبیرستانی هایی که دختر دبیرستانیند! از همانهایی که خوش تیپند و با پسرهای مختلف کلامی چند دارند! یادش...
-
اوج دوست داشتن یعنی همین
پنجشنبه 12 دیماه سال 1392 19:03
تو باید از این پله بالا بری تو بالا نری من زمین میخورم! پ.ن:دعوتتون میکنم به فیلم Ruby Sparks! خیلی کلوینو میفهمم خیلی واقعی بود کل داستان:)
-
گفته بودم لعنت به تو؟؟
پنجشنبه 12 دیماه سال 1392 18:51
یه هفته ی تمام از همون روزی که میر صادقی اس ام اس داد داره میره مکه و من هوایی شدم که بیام دفتر وقتی اون نیست ببینمت هرشب خوابتو میبینم باورت میشه، هرشب! به هرحال هرچیم بشه نمی تونم بگم دوست ندارم:)
-
از من به شما نصیحت!
شنبه 30 آذرماه سال 1392 00:12
با یه نیکولاس هرکاری میتونید بکنید تا اون جوابتونو بده واکنش نشون بده عصبانی بشه یا هرچی! ولی دلشو نشکونید اون موقعس که هیچ واکنشی نشون نمیده میره و کاری میکنه که ازش معذرت خواهی کنید نه از سر اجبار از ته ته دل! منظور از نیکولاس کسیه که تنها باشه ، تنهایی نه به معنای عام کنونیش که به گند کشیده شده تنها با این معنی که...
-
خوب بود!
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 17:24
"او" هنوز عاقل بود و من میدانستم عاشق عاقل وجود ندارد! "دوما"
-
یادم باشه!
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 23:30
که باید قبل از رفتنت ازت قول بگیرم تو سرمای کانادا دستکش دستت کنی!
-
نیازمند یاری سبزتان هستیم
یکشنبه 12 آبانماه سال 1392 20:40
کاش یکی پیدا شه این نظرارو تایید کنه، من انقد حال ندارََم :/
-
خیلی سادست
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1392 11:08
یک بعد از ظهر پاییزی که نزدیک تولد کوکر هم بود و من کل موجودی حسابم ۱۳۰۰ تومن و موجودی کیف پولم ۳۰ تومن بودو به شدت نگران کادوی تام بودم و داشتم با مامانم بحث میکردم که یکم بهم پول قرض بده تا بتونم برای کوکر کادو بخرم و مامانم هم با دعوا میگفت که کلاً ۵۰ تومن تو حسابش مونده و حساب بابامم خودم چک کردم و دیدم که فقط ۱۵۰...
-
و قسم به باران روزهای پاییزی
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 23:44
روزهایی هستند که تو نمیدانی از چه انقدر ناراحتی! نه چون دلیلی پیدا نمیکنی! چون هزاران دلیل داری.
-
کوکر جان جدی بگیر
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 20:31
بی بی سی همین الان داره میگه تو نیویورک یه رستوران زدن تو سکوت غذا سرو میکنه! یه کلمه هم حرف بزنی عذرتو میخوان! خواستم از همین تریبون به کوکر اعلام کنم شیطونی کنی میفرستمت همونجا کار کنی حقوقتم میگم بهفرستن واسه خودم تازه! خلاصه که جوونتو دوس داری منو اذیت نکن
-
هییی اقا معلم
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 20:27
آخر یه روز در راه لواشک خریدن واسه تو و ندادن بهت ورشکست میشم:(
-
منو گفت:- ذوق مرگ
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 20:26
منشی دندون پزشکی خطاب به خود خود ما: رنک خوشتیپ ترین مریض امروزم من میدم به تو! به تو گیر نمیدن انقد خوشتیپ میری دانشگاه؟؟
-
در راستای بوق زدن
شنبه 20 مهرماه سال 1392 19:17
اهم! اومدم تو وبلاگت بوق بزنم. کسی حرفی داره؟! گفتم یهکم بخندی خب خسته و کوفته از بیرون برمیگردی! بوق بشی به حق این شبهای عزیز که با من نیومدی انقلاب! خدافس دیه! امضاء : تام
-
مادران محترم توجه فرمایید
دوشنبه 15 مهرماه سال 1392 23:16
اون بچه یکوچولوی شما هیچ تقصیری تو اینکه شما نتونستی وقتتو تنظیم کنی و دیر کردی نداره! هر یه قدم شما با قد پاهات و سایز کف پاهات بیستا قدم اون طفل معصوم با اون پاهای فسقلیش میشه! انقد نکش دست بچه رو خواهشاً که مجبور شه اون یه وجب پاشو با اون سرعت هی ورداره بذاره! گناه داره به خدا خسته میشه:|