امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

ما اینیم:دی

همچین دانشجوهای ملنگ و مستی هستیم که از ساعت 8 رفتیم دانشگاه تو کتابخونه درس بخونیم انقدر غرق شدیم تو بحث زیبای پلیمریزاسیون و پیدا کردن یه مونومر که یهو دیدیم یه ربع از کلاس گذشته 


بعــــــــله ما با همچین تمرکزی درس میخونیم

فک نکنین نمیفهمم:|

یه سریام وقتی زیاد =)) میزنن احوالشون خرابه 



بی معرفتی , خیلی!

عجیب بود. آشنا بود و به طرزِ آشناتری دلنشین. ازهمان لحظه ی ورود, لباسهایش به نظرم خیلی متناسب آمد نمیدانستم چرا. ولی بعد فهمیدم کت و شلوارِ مشکی و پلیورِ طوسی خیلی خیلی کمرنگ اش با موهای سیاهی که انگار روی قسمتیشان گچ سفید ریخته باشی عجیب متناسب بود و انگار جزئی از بدنش باشد خیلی زیبا بر تنش نشسته بود.


اما دلیل دلنشینیش این نبود. دلیل آشنا بودنش هم این نبود. برگه پخش کرد, آرامشِ حرکاتش بیشتر جذبم کرد. صحبت کردن را که شروع کرد هیچ خشونتی نداشت اما گمانم از روی احترام بود که همه ساکت شدند و من توانستم با خیالِ راحت به چشمانش خیره شوم و به یاد آورم. عجیب بود. چشمانش, لحنش کلماتش, تکتکشان انتخاب شده بودند. انتخاب شده بودند تا به ده ها چشمی که مقابلشان است ایمان دهند " این درس ساده ترین درس در نیاست و خواندن و یادگرتنش آسانترین کارِ دنیا ".


شوخی کرد و من برق چشمانش را دیدم. برقی که قبلا" دیدم بودم, قبلا در چشمانِ.... بلاخره یادم آمد تو بودی آقای معلم. چشمانش چشمانِ تو بود. حتی صدف هم فهمید. چشمانش آرامش و برق چشمانِ تورا داشت و همان لحنی را داشت که تو وقتی میخواستی مبحثی را شروع کنی داشتی. همان وقتی که میخواستی ترس را از فرشته دور کنی. همان وقتی که میخواستی فرانه را راضی کنی تا با تو حرف بزند.


کلاسهایش مثلِ کلاسهای توست. آرامش دارد خنده دارد خسته ات نمیکنند یادگرفتن درشان اجباریست و البته ساده و لذت بخش, اصلا" مگر میشود وقتی استادی داری که آماده است تا 20 بار هم که شده برایت توضیح دهد با همان آرامش بارِ اول و با ادبیاتی هربار متفاوت یاد نگیری .


کلاسی پیدا کردم مثلِ کلاسِ تو, نمره ی خوبی هم خواهم گرفت. بگذار همه بگویند سخت است و سخت میگیرد به درک. من کلاسش را دوست دارم و او را مثلِ تو و کلاسهایت. برایش احترام قائلم مثلِ تو. درسش را با جان و دل میخوانم مثلِ درسِ تو. ولی جایت را نگرفت .


از صبح فقط میتوانم به این فکر کنم که چرا نشد؟ چرا نخواستی؟چرا نگذاشتی ؟ چرا نگذاشتی دوستت باشم و ازت یاد بگیرم چرا آن شوخی ها درس ها و مشاوره هایت تمام شد؟ چرا تو نتوانستی مثلِ آن دوستت فکر کنی من هنوز شاگردت هستم گمانم آن بهتر بود


وامروز دلم بیشتر از همیشه برایت تنگ شده است و هر یکشنبه ین دلتنگی بدتر خواهد شد :) 

رنگ داشته باش دختر جون:)

رنگ داشتن یه دختر به این نیست که 7قلم آرایش داشته باشه 

به این نیست که چقدر چشاشو با مداد سیاه میکنه یا حتی اینکه لنز چه رنگگی بذاره

به اینم نیست که لباش و گونه هاشو رنگ بزنه

حتی به این که چقدر باز یا چقدر مد بپوشه هم نیست


یه دختر وقتی رنگیه که از چشاش یه برق خیره کننده میپره بیرون 

وقتی که پوستش داره نفس میکشه بدون اینکه زیرِ چندین ایه کرم و... باشه 

وقتی که لباش از خوشحالی و قدرت برق میزنه 

وقتی بی دلیل میخنده بی پروا شوخی میکنه و میخندونه

وقتی که یه مرز دوره خودش میکشه که هرکسی میتونه باهاش خوب باشه و هیچکس نمیتونه مرز ادب و احترام و خلوتشو بشکنه 


واسه همسنه که یه سریا وقتی آرایش ندارن مثلِ زامبین و یه سری دیگه .... خب بی آرایش دلنشین ترن:)


رنگی باشیم دخترا یه رنگِ واقعی یه رنگِ حقیقی:)

منم دیگه:دی

پسر همسایمون تو راهرو دیدتم میگه :"چه ژیله ی خوش رنگی!"


منم :دی وارانه بش گفتم :"خب توام از این به بعد به جا اینکه سویشرت انی بخری این رنگیشو بخر!"


گویا ناراحت شد حالا من دلیلشو نفهمیدم ولی اگه شما فهمیدید بگید به من :|