امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

فیسبوک نوشت

حکایت رفاقت من و تو
حکایت قهوه ای است
که امروز به یاد تو ...
تلخ تلخ نوشیدم ..!
که با هر جرعه ،
بسیار اندیشیدم
که این طعم را دوست دارم یا نه ؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن
که انتظار تمام شدنش را نداشتم
و تمام که شد ...
فهمیدم ،
باز هم قهوه می خواهم ..!!

آرامش حتی واسه چند دقیقه با یک صدا!

نه مثل سینا حجازی فانتزی میخونه! نه مثل یزدانی کلاسیک و متفاوت! نه مثل ابی با تمام وجود! نه مثل داریوش عمیق و غمگین ! شعراش خوبه ولی شاهکار نیست! آهنگ سازیش خعلی معمولیه و گاهی میشه گفت خوب نیست ! ولی اصاً مهم نیست! وقتی بهش گوش میدم نه میتونم رو شعراش تمرکز کنم نه آهنگش واسم مهمه! فقط صداش! منو به یه آرامش عجیب میرسونه  و گاهی حتی بهم انرژی میده! 


بابک جهانبخش آلبوم جدیدش اکسیژن! واسه اینکه ببینم چی میخونه مجبور شدم برم دنبال لیریکش چون واقعاً نمیتونستم همینجوری رو شعراش تمرکز کنم و بعد این شعر داغونم کرد! این شعر با این صدای آرامش بخش اما کلافه! مثل من :)



بعضی حرفارو نمیشه زد و من از همین حرفا یه عمره که پرم 
آخه کی از حاله کی با خبره؟ من یه عمره از خودم حرف می خورم 
زیر خاکستر من طوفانه معنی سکوت من سکوت نیست 
وقتی که از چشم تو افتادم دیگه هیچ افتادنی سقوط نیست 
انقدِ حالم خرابه که اگه به کسی چیزی بگم از رازم 
بدون اینکه خودم خواسته باشم، تورو از چشم همه میندازم 
گاهی با زخم های تازه تر میشه دردای قدیمی رو از یاد برد 

اما هرقدر به خودم زحم زدم جای خالیت تورو یادم آورد 
بعضی حرفا بی نهایت تلخه، اینجوری که نمیشه انکار کنم 
انقدِ تلخ که دیگه می ترسم با خودم اونارو تکرار کنم

راز - بابک جهانبخش

ما گذشتیم و گذشت انچه تو با ما کردی....

یه برنامه میداد برنامه نوجوان کانال  اون موقعها که راهنمایی بودم سرخابی بود گمونم اسمش! درباره فوتبال و پرسپولیس استقلال یه خانومیم مجریش بود هی میومد پیا اخلاقی میداد! هیچی ازش یادم نیست نه از برنامه نه از مجرینه از اینکه چی میگف اصاً! فقط یه جمله انگار حک شده تو مخم :" نیمه دوم باید به همون دروازه ای حمله کنی که یه نیمه ازش دفاع کردی!


یه قانونه نه فقط تو فوتبال نه فقط تو همه ی ورزشا اصاً تو زندگیت تو رفاقتات تو نظرات تو خودت! باید یه جوری زندگی کنی که هر لحظه بتونی زمینتو عوض کنی! باید بتونی تو یه لحظه مخالف نظرات موافق لحظه ی قبلت باشی و باید بتونی از جفتش دفاع کنی! باید یه جایی بذاری تو رابطه ها که وقتی لازم شد بتونی به رفیق جون جونیت حمله کنی! هرچند چندین ساله داری از خوب و بدش دفاع میکنی! 


باید بتونی بکنی از همه چی از همه کس نه فقط از خودش از کارایی که در حقت کرده از خوبیاش و بدیاش از عادتای کشندت از خیلی چیزا...




پ.ن : متن چرتی شد انشا شو اصاً دوس ندارن ولی به همین سادگی باید مینوشتم! 

پررو خودتونید

یکی از فانتزیام اینه که با یکی را بیفتیم تو خیابون بعد من هی بگم این چه قشنگه اون چه قشنگه بعد فرداش یارو همه اونایی رو که خعلی خوشم اومده بودو بگیره بیاره پرت کنه جلوم بگه بیا بگیر! بدون هیچ مراسمه خاصی و اینکه خودش ذوق کنه از کردش خعلی عادی و مغرورانه منتظر هیچ عکس العملیم نباشه ازم! 


اصاً پسر ایده آل به نظرم این شکلیه واز اونجایی که بنده پسر گریزی دارم ( البته اگه در جایگاه مخاطب خاص قرار بگیره) فانتزی بعیدی به نظر میاد :D

دلتنگی که بهم فشار بیاره...

بلاخره یه روز این گوشی لعنتیمو بر میدارم و تند تند تایپ میکنم " هی آقا معلم همه چی رو به راهه ؟؟ دلم براتون تنگ شده!" 


فقط نمیدونم اون روزم جراتشو دارم سند کنم یا نه:)