یک بعد از ظهر پاییزی که نزدیک تولد کوکر هم بود و من کل موجودی حسابم ۱۳۰۰ تومن و موجودی کیف پولم ۳۰ تومن بودو به شدت نگران کادوی تام بودم و داشتم با مامانم بحث میکردم که یکم بهم پول قرض بده تا بتونم برای کوکر کادو بخرم و مامانم هم با دعوا میگفت که کلاً ۵۰ تومن تو حسابش مونده و حساب بابامم خودم چک کردم و دیدم که فقط ۱۵۰ تومن داره و نمیشه ازش کش رفت، تام که رفته بود تا گوشی بلک بریشو که سوراخ شارژش خراب شده بود و داده بود بازار موبایل درست کنه رو بگیره اس ام اس داد گوشی خریدم :دی
ومن به این فکر کردم که حدوداً یه سالی هست که گوشی نوکیای c5 رو با کابل usb شارژ میکنم چون سورا خ شارژش خرابه!
به هر حال خیلی سادست اونا پول، دارن ما پول، نداریم !
بذار من دیگه از گوشی ِ Nنمیدونم چی چیِ شاخم حرف نزنم !
به هر حال ساده است ... نداریم دیگه :دی
رفیق اینا همه اجباریِ ... از اونا که توش دست نداری ِ ... خوب و بدش به ما میگذره میره ...برامون شکل یادگاریِ !
کاش واسه گوشیت قاب بخری لا اقل
بلی!
واقعا!
بنده 2 سال با دو تا گوشی و یه سیم کارت که روی هم رفته حتی قدیه نصقه گوشی نبودن زندگی کردم!
قشنگ درکت میکنم!
دوست ِ خوبم بتنی !
دیگه تا بعد از تولد تام جان ذرت تعطیل ... فقط بو بکش!
اگرم اینا رو نوشتی که من از کادوم بگذرم باید عرض کنم که خیر ... بنده کادومو میخوام هاااا ! دهه
دیگه وقتی تایید کردم که کادوتو گرفتی حرفی ندارم جز اینکه بگم هییییی ذرت