امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

چنین دختریم بنده...

که عاشقِ عکسِ با مقنعه ی بدون هیچ آرایشی از خودم شدم هیم نگاش میکنم 


من دیگه آرایش نمیکنم حالا غیر قابلِ تحمل شدم یا هر چی با خودتون من اینجوری بیشتر با خودم حال کردم:دی

آدمهایی که نیستند ولی ...

-صبا , نیلوفر , رامتین , یاسمن , سامان , آقای معلم , سهیل.


دلم برای اینا تنگ شده! میخوام خیلی یهویی بهشون زنگ بزنم بگم بیا فلان جا بعد بشینین 2تایی حرف بزنیم. اینا کسایین که تو میتونی پیششون بشینی باهاشون بحث کنی , بحثای عمیق و مطمئن باشی میفهمنت. متونی بهشون از خودت بگی بدون اینکه مجبور باشی توضیح بدی. بعدِ دیدن ِ این آدما تا چند روز احساسِ سبکی ِ خاصی میکنی و این خیلی خوبه :)


+با این ادما باید تنها بری بیرون وگرنه مزیتشونو از دست میدن!




-محدثه , مارال , یاشار , شایان , تینا , یلدا , مهفام , سارا , سینا , مهسا.


دلم میخواد با اینا یه برنامه پارک یا حتی توره یه روزه داشته باشم. اینا کسایین که تو وقتی باهاشونی , خوشحالی و از ته دل میخندی! راحتن , بامزن , حالتو خوب میکنن , اما فقط وقتی پیششونی. دردی ازت دوا نمیکنن و تا ازشون دور شی همه چی مثلِ سابقه.


+با اینا نمیشه تنها بود غیر قابلِ تحمل میشن و عصبیم میکنن با اینا باید گله ای رفت بیرون 



-پگ, رامتین , پوریا. 


دوست دارم با این آدما برنامه ی ثابتِ هفتگی داشته باشم و بهشون نزدیک باشم. اینا اونایین که حرفام باهاشون تموم نمیشه! نه اینکه خیلی حرف داشته باشی باهاشون واسه زدن فقط اینکه راجع به هرچیزی میشه باهاشون حرف زد و هرچیزی همیشه وجود داره.


+برنامه هفتگی با این آدما کمک میکنه حرفات رو دلت نمونه , مغزت خالی بشه از فکرا وبحثا و ایده ها بعد راحت به مسایلِ دیگه برسی .



چندتا شدن؟؟ 20تا. از ته دل دوست دارم با اینا در ارتباط باشم , ولی خب بعضیا که نیستن بعضیا علاقه ی چندانی به با من بودن ندارن و بعضیا وقت ندارن. خلاصه هرکی یه جوری نمیشه و تو داری واسه من نقشِ همه ی این 20تا آدم و بازی میکنی و منو از این 20تا و هر آدمِ دیگه ای مستقل میکنی آدم هنرمندی هستی تام جان واسه همینه نبودنت دنیامو بهم میریزه:)



پ.ن:صدف دوسدارم با تو باشم با تو بهم خوش میگذره میتونم باهات بحث کنم اینکه تو تو اینا نبودی واسه این بود که هرروز میبینمت اینا آدمایی بودن که نیستن     




انحرافی:بیاید همه با هم دعا کنید من مشروط نشم:|

همچین الاغیم بنده

این پست جهت آشنایی شما با این جانب میباشد وارزشِ دیگری نخواهد داشت

ادامه مطلب ...

یه روز ...

بلاخره خوب میشم میشم همون بتنی قبلیه بعد اون روز میرم تو خیابون هی میخندم هی میزنم رو شونه ی اونایی که تو پیاده رووان سرشون پایینه هندزفری دارن داغونن یه چیزی بهشون میگم میخندونمشون و نفرِ بعد ...


خوب میشم دوباره همونی میشم که بودم همونی که اخوان میگفت میبینمش انرژی میگیرم 

دوباره دورم پرِ آدم میشه دوباره همه چی خوب میشه دوباره میرسه یه روزی که من تمامِ وجودم داد نزنه من نگرانم حتی خنده های عصبیم و لبخندای زورکیم :)

انگار که حک شده باشه :)

یه سری چیزا چیزای خیلی کوچیک همیشه یادِ آدم میمونه شایدم خیلی بی دلیل باشه ولی مثلا" من هنوز یادمه که سوم راهنمایی معلم حرفه مون سر کلاس بهم گفت فرهنگش بالاس فقط چون وقتی واردِ کلاس شدم(طبق معمول بعدِ معلم)آدمسمو همون جلو در در اوردم انداختم تو سطل آشغال حتی قشنگ یادمه جامو عوض کرده بودم با چشم دنبالم گشت گفت حالا پررو نشی 


یا مثلا" یادمه محدثه دستمو لگد کرد و تمام سوئشرتم خونی شد حتی یادمه گچِ که میخواستم از رو زمین بردارم بزنم بهش آبی بود 


یا مثلا یادمه دبستام که صبی بعد از ظهری بودیم یه پسه بود کیفش عینِ من بود هی هردفعه هم بهم یاداوری میکرد 


یا مثلا" هیچوقت قیافه ی آقای معلم یادم نمیره وقتی من و تام و صدا کرد و ازمون پرسید چیشده حتی یادمه پیرهن مردونه آبیشو پوشیده بود و دستش یه تیکه کاغذ بود


یا مثلا" اون روزی که واسه محفلِ هیولا ها بود گودزیلا ها بود چی بود تام رفت پایین و با وجودِ سفارشاتِ اکید جنابِ بشکه و خانومِ مشاور دوم بازم به من گفت چه خبرِ 


میبینید چیزای مهمی نیستن ولی یادم مونده خیلی دقیق و عمیق :)