امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

خوب بود!

"او" هنوز عاقل بود و من میدانستم عاشق عاقل وجود ندارد!


                                                                                "دوما"

یادم باشه!

 که باید قبل از رفتنت ازت قول بگیرم تو سرمای کانادا دستکش دستت کنی! 

نیازمند یاری سبزتان هستیم

کاش یکی پیدا شه این نظرارو تایید کنه، من انقد حال ندارََم :/

خیلی سادست

یک بعد از ظهر پاییزی که نزدیک تولد کوکر هم بود و من کل موجودی حسابم  ۱۳۰۰ تومن و موجودی کیف پولم ۳۰ تومن بودو به شدت نگران کادوی تام بودم و داشتم با مامانم بحث میکردم که یکم بهم پول قرض بده تا بتونم برای کوکر کادو بخرم و مامانم هم با دعوا میگفت که کلاً ۵۰ تومن تو حسابش مونده و حساب بابامم خودم چک کردم و دیدم که فقط ۱۵۰ تومن داره و نمیشه ازش کش رفت، تام که رفته بود تا گوشی بلک بریشو که سوراخ شارژش خراب شده بود و داده بود بازار موبایل درست کنه رو بگیره اس ام اس داد گوشی خریدم :دی 

ومن به این فکر کردم که حدوداً یه سالی هست که گوشی نوکیای c5 رو با کابل usb شارژ میکنم چون سورا خ شارژش خرابه! 


به هر حال خیلی سادست اونا پول، دارن ما پول، نداریم !




و قسم به باران روزهای پاییزی

روزهایی هستند که تو نمیدانی از چه انقدر ناراحتی! نه چون دلیلی پیدا نمیکنی! چون هزاران دلیل داری.