به طرز عجیبی دلم نمیخواد آپ کنم
مثلِ بقیه کارایی که یه وقتی دوسشون داشتم احساس غرور میکردم از انجام دادنشون یا بهتر بگم خیلی خوب انجام دادنشون ولی الان دیگه دوس ندارم شاید به خاطرِ این باشه که دیگه توشون خوب نیستم حتی بدم نیستم معمولیم و یه بتنی ترجیح میده نباشه اگه قرارِ معمولی باشه !
خودمم نمیدونم چه بلایی داره سرم میاد فقط میدونم دارم به موجودِرقت انگیزی تبدیل میشم که تو هیچیزی نمیتونی راجع بهش بگی ازت که بپرسن بتنی چه شکلیه کلی به خودت و مغز مبارک فشار میاری و آخرش میگی یه آدم مثلِ بقیه!
چی شد که الان یادم افتاد نمیدونم واقعاً ولی یهو خیلی نگرانِ خودم شدم یه نگرانیِ جدی!
بلایی که داره سرت میاد انجام ندادنه!
ممنون از نظر کارشناسیتون
I Hate this part right here
I just can't take your tears..
:)
:)
حالا وبلاگ تعطیل کردی که کردی ، از بیشخصیتیته ، ولی دلیل نمیشه نظراتتم تایید نکنی که!
خب بابا کولی :دی
هوی! کامنت ِ منو تایید کن دیگه. دهه!
هعی... یادش بخیر ...
دلم تنگ شد واسه وقتایی که با کلی شوق و ذوق میومدم اینجا تا شاید رفیقم آپ کرده باشه.. :)
منم دلم واس خیلی چیزا تنگ شده دلیل نمیشه تو بوق وکرنا کنمشون که خوددار باش خانوم
یعنی حتی گاهی به مدیریت ِ وبلاگت هم سر نمیزنی ..؟
نه کلافم میکرد
درست میشی :دی ♥ بذار تابستون بیاد... همه چی توی تابستون درست میشه
تجربه ثابت کرده همه چی تو تابستون بدتر میشه مخصوصا وقتایی که همه یه کاری دارن و تو علافی
وی میس بتنی!!
حالیته!؟ :|
اروم باش مهران جان بیا متمدن باشیم با حرف حلش میکنیم
حالا از همهچی که گذشته ، این شکلک ِ
هی ... آپ کن دیگه ... :(
به قیافه خودت بخند عمو جون
اپیدم:)