امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

روزی بود بسیار بی نظیر!

جای شما خالی امروز صبح همانندِ بتنی های بسیار خوب رفتیم دانشگاه که از یکی از رفقا  استاتیک بیاموزیم باشد که به ترم سوم نکشه این لعنتی 

پا گذاشتم دانشگاه دیدم هزار الله اکبر برف اومده تا کمر (حالا دقیقا" کمر نه ولی زانو و اینا) بعد اصا" یهو دلم خواس با تام جانمان بیفتیم رو برف ها به جان هم. هی خودمو نگه داشتم گفتم نکن بتنی جان بد است کلاس دارد از درس میفتد بعد خودش که گفت برف بازی میخواهد زد به سرم درمیان که گذاشتم استقبال گردید (حالا به دلیلش کار ندارم که واقعا می خواست یا به خاطرِ ناراحت نشدن بنده بود)طرفِ مربوطه ی ایشان هم هی گفت پارکِ پرواز برف نیست نیامده من هی گفتم از دیشب آمده مگر میشود هی گفت نمی آید یه ذره تا سیدخندان می آید یه ذره دیگر تا شهرک می آید حالا چون تویی میرساندش حالا دیگر خیلی اصرار میکنید میماند!

من هم که جنابِ همیشه پایه را(که البته این روزها مقداری چس گشته با عرض پوزش قبلی یا بعدی نمیدانم) برداشتم بردم نه پول داریم که ماشین داشته باشیم نه مثلِ تام جان دوس پسر ماشین دار داریم که برساندمان آویزون تاکسی و اتوبوس بلاخره رفتیم دیگر 4 نفری مقادیری برف بازی کردیم که صادقانه بگویم تعدادِ انگشت شماری از کلیه گلوله ی برفهای پرت شده توسط همه ی افراد به هدف خورد بقیش همه تو در و دیوار هم حتی نبود با اینکه من و تام جان و طرفِ مربوطه ی تام جان هی همدیگر را مسخره کردیم ولی صادقانش این بود که عرض شد و بلاخره هنگامی که 3نفر دیگر به حالِ یخ زدگی و قطع اجزا افتادند و به زور من را که دلم ماند پیشِ برفها خرکش کردند و بردند 

هیچ اتفاقِ خاصی هم نیفتاد اگر تا اینجا را برای اتفاقاتِ منحصر به فرد خواندید که مثلا" خبری از آغازِ فجایع 2012 بدهم یا مثلا حتی اینکه یکی از ما افتاد و دندانش یا پایش یا دستش حتی شکست باید بگویم اشتباه کردید هیچ اتفاقِ خاصی نیفتاد فقط به من یکی الکی الکی خیلی خوش گذشت 


هو یارو فش نده مجبور نبودی بخونی که



پ.ن: برف که میاد از اون تهِ ته دلم احساس میکنم زندگیم هرچقد سیاهی داشت یهو سفید شد عاشقِ برفم و روزای برفی که احساسِ همه ادمارو لطیف میکنه (بجزکسایی که تو ترافیکش موندن البته) امروز خیلی خوب بود چون هم برفی بود هم ادمایی که باهاشون بودم خوب بودن:)

نظرات 4 + ارسال نظر
صدف دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:21 ب.ظ

ما هم بسیار مشعوف شدیم که به پست چنین جماعت باذوقی خوردیم ...

پ.س. چسم خودتی...

قربانِ شما!

آخه وقتی داری فارسی مینویسی پ.س چه معنی ای داره ؟؟؟
پس سرشت؟
پس سوال؟
پس سوت؟
چی؟؟؟ منو قانع کن ببینم!

صدف دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:01 ب.ظ

صرفان جهت اگاه کردنت میگم که بدونی کلی فحش و نفرین تو راهه پشت سرت...چون من 2 ساعته دارم با این سرعت نزدیک به صفرم از سایت دانشگاه واسه شما نظر فارسی تایپ میکنم و جماعت اینجا تو صف دارن از این سرعت به مرض جنون میرسن...
خلاصه که از ما گفتن بود...صدقه بذار بلکه نفریناشون کارگر نیفته

پ.س. خودم میدونم مرضو با ر ض مینویسن ولی پیداش نکردم با ص ض نوشتم!

پ.س.س. چون این پستتو زیاد دوست داشتم این و اینجا نوشتم که نظراتش زیاد شه وگرنه خودم میدونم ربطی نداره.

:| راضی به این همه فش و زحمت نبودم حقیقتا"

تام سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ب.ظ


اصن ها .. خیلی خوب .. خیلی فوق العاده!

منم همینو گفتم دعوا که نداریم

هوووم جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:34 ق.ظ http://wham.blogfa.com

اون یارو رو با من بودددددددددییییییی؟؟؟

همینه که هیت اصا"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد