امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

امواج بتنی

گاهی انقدر آروم که میتونی کنارش بشینی و گاهی انقدر سهمگین که باید نهایت فاصله رو حفظ کنی ...

همه چیز زبانش فرق میکند!

چکسی فکر میکرد روزی از دهانِ من دراید اَه باز هم باران؟؟؟ ولی گفتم تو که نبودی گفتم وقتی نبودی باران که می آمد انگار زار میزد انگار نوحه خوانی بود که میخواند و گریه میکرد تا دردِ مرا تازه کند و مرا به گریه بیندازد 

اما امروز تو که زنگ زدی و از امتحانم زدم بیرون که امدم باران میآمد صدایت را که شنیدم یکهو زبانِ باران عوض شد مثلِ خواننده ای که میخواند و از عظمت دیدار اشک شوق میریزد یکهو هوای سرد گزنده ی این چند روزه انگار تمامِ وجودِ داغم را خنک کرد انگار صدایت باز کرد منگنه ای را که 11روز 12 ساعت بود  قلبم را میفشرد باز کرد یکدفعه قلبم آرام شد و نفس کشیدن آسان یکدفعه مه لعنتی چندروز پیش انقدر زیبا شد که تا صدف از جاسه بیاید ایستادم و زل زدم بهش 


همیشه باش دیگه هیچوقت انقدر دور نشو دیگه هیچوقت انقدر نگرانم نکن تمامِ توانمو ایم چندروزِ مصرف کردم دیگه حتی طاقتِ دیر جواب دادن اس ام اس هم ندارم حالا دیگه همه میدونن همه ی کسایی که میشناسنم میدونن که تو چقد عزیزی




انحرافی:

سینا حرفامو پس میگیرم من امروز خوش بخترین آدم رو زمین شدم اونم یه دفعه همه ی دلایلِ داغون بودنم با همین بارون ِ قشنگه امشب شسته شد :)

نظرات 1 + ارسال نظر
30na جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:30 ب.ظ

خدا رو شکر پس حسابی قدر این رووزاتو بدووون ;)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد