میدونی هروقت باهم حرف میزنیم خاطره هامون تو مسخره بازیا و شیطنتامون خلاصه میشه
مثلِ نوشایه هایی که تو میگرفتیو من میخوردم
مثلِ ساندویچ های مامانت که من حتی منتظره زنگِ تفریحِ آولم نمیشدم و سر کلاس از ترس سحر ترتیبشو میدادم
مثلِ نامه بازیامون سر زنگ دینی
مثلِ دنبالِ عینک من گشتن
مثلِ جزوه نوشتنت واسه من سر زنگِ هندسه
مثلِ غایبی گرفتن سر زنگای ورزش
مثلِ آواز خوندنا و مشاعره کردنامون
مثلِ خیلی چیزای دیگه که کلی خنده دارن
ولی یه سری چیزای دیگه ام هست حتی اون موقع هایی که از خنده دل درد میگرفتیم جفتمون هم وقتی تو چشمای همدیگه نگا میکردیم میفهمیدیم همش همین خنده ها نیست
هیچوقت نه تو به من چیزی گفتی نه من به ولی جفتمون میدونستیم امیخندیم تا گریه نکنیم من و تو هیچوقت با هم حرف نزدیم رفیق ولی همیشه رازدارای خوبی واسه هم بودیم راز دارِ رازهایی که از تو نگاهِ هم خوندیم و دردایی که تو خنده های هم دیدیم
راستی منتظر باش همین روزا یه سیم کارت ایرانسل دستت برسه با یه کارت روش که نوشته :
اینم هدیه ی من با چند روز تاخیر
تولدت مبارک خانومِ مرموز:)
مدیونمی فک کنی سیم کارته خودته ها خودم واست کادو خریدم
واااااااااااای عزیزممممممممممم مرسسسسسسسسی ♥ ♥ سیمکارت مال ِ خودت دیوووونه ♥ ♥
پَ چی فک کردی واقعا می خوام پسش بدم؟؟ وسیله بیزینسمه:))
قابلتو نداشت:)
منم بهش اساماس دادم تازه! :P
آه خدای من دوستای منن گمونم به تو چه؟؟؟